مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان شادی ها و نیازها؛ غمها و دلتنگی های ما هستی.
تو كه غریبی را احساس كردهای! حال غریبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند.
مولای من! می خواهم از سنگ فرش آستان مقدّست بگویم كه سجده گاه قدوم مهمانانت شده است؛ از كبوتران عاشقی كه گرداگرد حرم پاک تو می چرخند و تو را طواف می كنند؛ از نسیم بگویم كه بیرق گنبدت را بوسه باران می كند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک می برد.
ای آفتاب مهربانی! می خواهم از خورشید بگویم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ می زند و از ضریح تو نور می گیرد.